سرمایه داری و نابرابری
On Capitalism And Inequality_ Progress And Poverty Revisited
«چرا این کتاب را نوشتم؟» پاسخ کوتاه نویسنده کتاب به این سوال این است که سرمایه داری با چالش جدی مواجه است، زیرا اگر روندهای اقتصادی کنونی متوقف و معکوس نشوند، به زودی بسیاری از کره زمین در اختیار بخش کوچکی از جمعیت آن خواهد بود. لیبرال دموکراسی با پلوتوکراسی غیرلیبرال یا چیزی بسیار بدتر جایگزین خواهد شد. شهروندان دموکراسی باید بدانند چرا و چگونه ماشینی که ظاهراً ثروت جدید تولید میکند، در واقع ثروت موجود را در دستان چند پلتوکرات فوقالعاده ثروتمند متمرکز میکند که از قبل نفوذ بیش از حد بر روند سیاسی دارند. مردمی که رای میدهند باید انگیزهها و انگیزههای سرمایهداران را از یک سو و قوانین و محدودیتهایی را که نظام سرمایهداری را به این مسیر خود ویرانگر سوق میدهد، از سوی دیگر درک کنند.
مقدمه
سرمایه داری(کاپیتالیسم) یکی از نظام های اقتصادی است که محور خود را بر (سرمایه) قرار می دهد و بدون توجه به مفهوم «کار» به دنبال یافتن رهیافت هایی برای (افزایش سرمایه بر سرمایه) است. چون در اینجا محوریت با سرمایه است، بنابراین(سرمایه محوری) در مقابل (کار محوری) واقع می شود، و می توان گفت (دو نظام معرفتی و ساختاری) اقتصادی (سرمایه محوری و کار محوری) وجود دارد.[1]چون سرمایه محوری است، پس نیازمند تبدیل همه چیز به سرمایه است و این زمانی ممکن می شود که بتواند نماد و نشانه ای را بر اشیاء بگذارد که بتواند شی ء را تبدیل به یک کالای سرمایه ای کند و معمولا اشیاء را با حیثیت علت غایی با وجه کاربردی آن نامگذاری و از نظر کمی بررسی می کند و بر آنها قیمت گذاری می کند، پس همه اشیاء را در یک (نظام قیمت گذاری) طبقه بندی می کند. از راه قیمت گذاری، تمامی منابع عمومی ثروت تبدیل به (منابع خصوصی) می شوند و چون محرومیت عمومی را در بر می گیرد، (فقر عمومی) را به دنبال دارد و زمانی که این قیمت گذاری به اشیایی که به طور آزاد در طبیعت وجود دارند صورت می گیرد محصور در (اعتبارات اجتماعی) می شوند و از دسترس عمومی خارج می شوند و در دست (اعتبار گذاران اجتماعی و اقتصادی) قرار می گیرد. اشیاء زمانی که دارای اعتبارات اجتماعی اقتصادی می شود و روی آن قمیت گذاری می شود، تابع (صیرورت اقتصادی جامعه) می شوند؛ پس کسانی می توانند از آن استفاده کنند که دارای آن اعتبارات باشند و به طور طبیعی، همه دارای این اعتبارات نیستند و گرنه اقتصاد بی معنا می شود و رشد اقتصادی رخ نخواهد داد، پس به طور معمول اعتبار گذاران بایستی بر قیمت اشیاء بیفزایند تا بتوانند رشد اقتصادی را تضمین کنند ؛ یعنی رشد قیمت تا جایی پیش رود که قدرت خرید کالا وجود داشته باشد و یا به عبارتی رکورد اقتصادی و تورم، جامعه را طی نکند.
(گرانی قیمت و پولی شدن اشیا) به گونه مداوم وجود دارد که به آن (رشد اقتصادی) گفته می شود و عده ای به دلیل قیمت های بالای بازار، از دسترسی به اشیاء باز می مانند که حاصل آن ایجاد فقر در جامعه است و چون گرانی به گونه ای مداوم ادامه دارد، فقر به طور روز افزون افزایش می یابد و در نتیجه سرمایه داری (فقر آفرین) است.
سرمایه داری دارای (نظام معرفت تقلیلی) است ؛ یعنی همه چیز را به اقتصاد و معرفت مبتنی بر آن ، تقلیل می دهد و اقتصاد را زیر بنای معرفت و ساختار قرار می دهد و انچه که مارکس به عنوان زیر بنا بودن اقتصاد گفته است، در واقع گزارشی از نظام سرمایه داری است و یا به عبارت سرمایه داری، همه چیز کالا می شود و دانش نیز تبدیل به کالا می شود، پس بسیاری به علت گرانی دانش، از دانش اموزی محروم و بی بهره می شوند(آمار بی سوادی در کشورهای سرمایه داری).
«چرا این کتاب را نوشتم؟» پاسخ کوتاه نویسنده کتاب به این سوال این است که سرمایه داری با چالش جدی مواجه است، زیرا اگر روندهای اقتصادی کنونی متوقف و معکوس نشوند، به زودی بسیاری از کره زمین در اختیار بخش کوچکی از جمعیت آن خواهد بود. لیبرال دموکراسی با پلوتوکراسی[2] غیرلیبرال یا چیزی بسیار بدتر جایگزین خواهد شد. شهروندان دموکراسی باید بدانند چرا و چگونه ماشینی که ظاهراً ثروت جدید تولید میکند، در واقع ثروت موجود را در دستان چند پلتوکرات فوقالعاده ثروتمند متمرکز میکند که از قبل نفوذ بیش از حد بر روند سیاسی دارند. مردمی که رای میدهند باید انگیزهها و انگیزههای سرمایهداران را از یک سو و قوانین و محدودیتهایی را که نظام سرمایهداری را به این مسیر خود ویرانگر سوق میدهد، از سوی دیگر درک کنند. در نهایت، همه باید درک کنند که چرا چنین دولتهایی باید مکانیسمهایی را برای توزیع مجدد سیستماتیک ثروت، نه لزوماً از طریق مالیات، ایجاد کنند تا از تمام شدن «بازی» سرمایهداری جلوگیری کنند.
در واقع موضوعی که رابرت آیرس در کتاب حاضرمورد توجه قرار داده است، پیش از این نیز از سوی نظریه پردازان بسیاری مورد مداقه قرار گرفته و دغدغه آنان نیز بوده است.
[1]. بخشی از مقدمه برگرفته از مقاله« سرمایه داری و تولید فقر عمومی» به قلم ابراهیم فیاض در شماره 227 نشریه پگاه حوزه است که در سال 1386 به چاپ رسیده است.
[2]. Plutocracy به معنی توانگرسالاری یا حکومت کردن یا قدرت یافتن بر پایه داشتن ثروت است. «گزنفون» در یکی از آثارش این نام را به کار برده و منظور از آن حکومتی مانندِ الیگارشی افلاطون است.واژه «پلوتوکراسی» از واژه یونانی «پلوتوس» به معنای «ثروت» می آید و منظور از آن سروری مستقیم یا غیرمستقیم یک اقلیّت ثروتمند و بهره مند بر دیگر افرادِ ملّت است.